باران
تنها ادامه می دهم در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم
ببار باران من نه چتر دارم نه یار
انگشتانت را به من قرض بده...برای شمردن لحظه های نبودنت...کم آورده ام!
تنها ادامه می دهم در زیر باران
حتی به درخواست چتر هم جواب رد میدهم
میخواهم تنهایی ام را به رخ این هوای دو نفره بکشم
ببار باران من نه چتر دارم نه یار
این روزا خیلی تنهام
خیلی داغونم
هست کسی که مثل من دلش
نه برای کسی
نه برای عشقی
نه برای جایی
نه برای چیزی!
بلکه دلش برای خودش تنگ شده …
چقدر پیراهن های مردانه پشت ویترین مغازه ها قشنگند...
تو را که در آن ها تصور می کنم ،
وسوسه ی خریدنشان به سرم میزند..
می بینی؛
فقط مانده بود این ها نبودنت را به رخم بکشند؛
که کشیدند...
یادت هست ...؟
کنارم می نشستی و برایم از زندگی می گفتی....
بی آن که بدانی زندگی
دستی بود که گاه گاهی
دور گردنم حلقه می کردی...
این اواخر
به من فکر میکنی
ودلت برایم تنگ میشود..!
کاش زنده بودم
واین روز ها را میدیدم....
برای يك بار پريدن ، هزار هزار بار فرو افتادم
هيچ وقت رازت رو به کسي نگو. وقتي خودت نميتوني حفظش کني چطور انتظار داري کسي ديگهاي برات راز نگهداره
هیچ انسانی دوست ندارد بمیرد، اما همه آنها دوست دارند به " بهشت " بروند... اما ای انسانها... برای رفتن به " بهشت " ... اول باید مرد
نمی دانم چرا امشب واژه هایم خیس شده اند
مثل آسمانی که امشب می بارد....
و اینک باران
بر لبه ی پنجره ی احساسم می نشیند
و چشمانم را نوازش می دهد
تا شاید از لحظه های دلتنگی گذر کنم
مترسک ناز می کند
کلاغ ها فریاد می زنند
و من سکوت می کنم....
این مزرعه ی زندگی من است خشک و بی نشان
صدای جیر جیرک ها به گوش می رسد
سکوت را نوازش می دهند
و جای خالی آدم های شب نشین را
با نگاهی معصومانه پر می کنند